کد مطلب:129452 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:108

درنگ و نگرش
1- آنچه در روایت طبری قابل توجّه و شگفت انگیز است این است كه این دو مرد اسدی با وجود نشان دادن ادب و احترام نسبت به امام (ع) و محبت نسبت به وی، آهنگ یاری و پیوستن به آن حضرت را نمی كنند. با آن كه[سفر امام] به آنها ارتباطی نداشت، همه كارشان این بود كه به اعتراف خودشان طبق این روایت از كار امام سر در بیاورند و پس از آن از امام جدا شدند و رفتند.

2- تأمل در متن گفت وگوی امام حسین (ع)، از همان آغاز قیام مقدّس وی، نشان می دهد كه امام (ع) با كسانی از قبیل این دو مرد اسدی همه حقیقت و صریح قضیه را نمی گفته، بلكه مطابق میزان خرد آنها از اهداف خویش به طور غیر مستقیم، متناسب حال و مقام یك یا دو عامل از سلسله عواملی را كه در طول عامل اصلی قرار می گرفت، بیان می فرمود!

پس از آن كه فرزندان عقیل گفتند كه به خدا سوگند ما باز نمی گردیم، تا انتقام خون خود را بگیریم و یا آن كه ما نیز مانند او كشته شویم، امام (ع) فرمود: زندگی پس از اینان[مسلم و هانی] گوارا نیست. این سخن امام راست و حق است ولی به معنای آن نیست كه


كمك و همراهی با بنی عقیل تنها عامل پافشاری امام (ع) بر رفتن به كوفه برای انتقام خون مسلم بود. امام (ع) در هیچ جا دلیل رفتن خود به كوفه را خونخواهی مسلم عنوان نكرده است. در بیشتر مواقع ایشان عامل رفتن خویش را نامه ها و بیعت كوفیان عنوان می فرمود. حتی نامه های كوفیان نیز از جمله عواملی بود كه در طول عامل اصلی قیام وی یعنی رها ساختن اسلام ناب محمدی از دست نفاق و تحریف های اموی، قرار می گرفت!

آری، این امام است كه مسلم بن عقیل را به كوفه می فرستد و به او مژده شهادت می دهد و می فرماید:

«من تو را نزد كوفیان می فرستم. این نامه هایی است كه به من نوشته اند. خداوند كار تو را آن طور كه بخواهد به انجام خواهد رساند و من امیدوارم كه من و تو ر مرتبه شهیدان باشیم!...» [1] .

و به فرزدق می فرماید:

«خدای مسلم را بیامرزد، روح او به سوی آرامش و بهشت خداوند پرواز كرد. آگاه باشد او آنچه بر عهده داشت به انجام رساند و آنچه بر عهده ما است باقی است...» [2] .

بنابراین قضیه از نظر امام قضیه نجات اسلام است كه از خون مسلم و هر خون دیگری مهم تر است. اصلی ترین عامل پافشاری امام (ع) برای رفتن به كوفه، همین عامل بود و نه گرفتن انتقام خون مسلم، و نه این كه پس از جوانان بنی عقیل زندگی گوارا نیست. هرچند كه این نیز حق بود.

3- نقل شده است كه امام (ع) پس از آگاهی بر قتل مسلم و هانی و این كه در كوفه یار و یاوری ندارد، آهنگ بازگشت كرد! ولی این سخن، سخن قابل اعتنایی نیست. ابن قتیبه می نویسد: گفته اند كه عبیدالله زیاد سپاهی را به فرماندهی عمرو بن سعید اعزام داشت. چون این خبر به حسین رسید قصد بازگشت كرد. اما پنج تن از بنی عقیل كه با وی بودند، گفتند: آیا در حالی باز می گردی كه برادرمان كشته شده است؟ و حال آن كه نامه هایی به شما رسیده است كه ما بدان ها اعتماد داریم!


آنگاه حضرت به یكی از یارانش گفت: «به خدا سوگند نمی توانم در برابر اینان شكیبا باشم!» [3] ابن عبدربّه می نویسد: با او عمر بن سعد سپاهی فرستاد. این خبر در شراف به حسین رسید؛ [4] و او آهنگ بازگشت كرد. پنج تن از بنی عقیل با او همراه بودند...» [5] .

طبری نیز در این باره روایتی دارد: حسین بن علی با نامه ای كه مسلم بن عقیل برایش نوشته بود، پیش رفت. چون به سه میلی قادسیه رسید، حر بن یزد تمیمی با او دیدار كرد و گفت: به كجا می روی؟ گفت: به این شهر! گفت: بازگرد كه من پشت سر خود خیری ننهاده ام كه بدان امیدوار باشم! حسین آهنگ بازگشت كرد. ولی برادران مسلم كه با وی بودند گفتند: به خدا سوگند باز نمی گردیم تا آن كه انتقام خویش را بگیریم و یا كشته شویم! گفت: زندگی پس از شما گوارا نیست. آنگاه حركت كرد و پس از برخورد با جلوداران سپاه عبیدالله، به سوی كربلا بازگشت.» [6] .

این روایت با روایت مطابق با مشهور خود طبری مخالفت دارد زیرا حر در رأس هزار سوار پس از شراف با امام (ع) دیدار كرد. او از سوی ابن زیاد مأموریت یافته بود كه از امام (ع) جدا نشود تا او را به كوفه بیاورد!

در همان حال كه همپای حسین (ع) حركت می كرد، در ذی حسم خطاب به آن حضرت گفت: ای حسین درباره جانت خدای را به یادت می آورم، من گواهی می دهم كه اگر بجنگی و اگر هم با تو بجنگند كشته می شوی! حسین (ع) گفت:


آیا مرا از مرگ می ترسانی؟! آیا فراتر از كشتن من هم كاری می توانید بكنید؟! نمی دانم به تو چه بگویم؟ لیكن شعر آن برادر اوسی را برایت می خوانم كه وقتی به یاری پیامبر خدا(ص) می رفت پسرعمویش به او گفته بود كجا می روی كه كشته می شوی. و او در پاسخ گفته بود:



سأمضی و ما بالموت عار علی الفتی

اذا ما نوی حقاً و جاهد مسلماً



و آسی رجال الصالحین بنفسه

و فارق مثبوراً یغش و یرغما [7] .



می روم كه مرگ برای جوانمرد عار نیست. اگر نیت پاك دارد و مسلمان است

و پیكار می كند و به جان، از مردان پارسا پشتیبانی می كند و از ناكام فریبكار زورگو دوری می كند.

این مقصد عالی و قاطع حسینی كجا و آن سخنی كه می گوید: «پس آهنگ بازگشت كرد»، كجا؟ آری، برخی از مورخان از عبارت «آهنگ بازگشت كرد»، این طور استفاده كرده اند كه - مطابق برخی روایات - امام (ع) نگاهی به بنی عقیل افكند و گفت: «مسلم كشته شده است. نظر شما چیست؟ بنی عقیل گفتند: به خدا سوگند برنمی گردیم. آیا سرور ما كشته شود و ما بازگردیم؟ به خدا سوگند ما بازنمی گردیم تا انتقام خویش را بگیریم یا مانند سرورمان كشته شویم...» [8] .

بهتر آن است كه بگوییم امام (ع) - پس از خبر كشته شدن مسلم - می خواست كه بنی عقیل را برای ادامه ی راه بیازماید. از این رو پرسید: «نظرتان چیست؟» و آنان همان طور بودند كه امام می شناخت.


[1] الفتوح، ج 5، ص 53.

[2] اللهوف، ص 32.

[3] الامامة السياسه، ج 2، ص 5. اين روايت گذشته از آشفتگي متن آن، روايتي مرسل است[زيرا با كلمه گفته اند، آمده است] عمرو بن سعيد نيز در آن هنگام والي مكّه بود تحت فرمان ابن زياد نبود. كسي كه ابن زياد فرستاد عمر بن سعد بود و نه او. همچنين جاي اين رويداد را نيز تعيين نمي كند. وانگهي ابن سعد زماني اعزام شد كه امام (ع) به كربلا آمد، و كار را بر او سخت كردند و نگذاشتند كه هر كجا بخواهد برود. دقت كنيد!.

[4] شراف: آبي است در نجد، ميان واقصه و قرعأ، در هشت ميلي احسأ (ر.ك: معجم البلدان، ج 3، ص 221).

[5] عقدالفريد، ج 4، ص 335. از نظر سيره نويسان اين روايت از روايت ابن قتيبه بسيار آشفته تر است. و با روايت مشهور در اين باره اختلاف فاحش دارد. زيرا كسي كه در شراف با امام برخورد كرد حر بن يزيد رياحي بود. ابن زياد او را با هزار سوار فرستاد تا امام و همراهانش را اسير كند و به كوفه ببرد! در آن روزها، عمر سعد هنوز از سوي ابن زياد فرماندهي كل نيروي اعزامي به جنگ با امام (ع) را نيافته بود.

[6] تاريخ طبري، ج 3، ص 297؛ و ر.ك: تذكرة الخواص، ص 221-222.

[7] تاريخ الطبري، ج 3، ص 307.

[8] مقتل الحسين، خوارزمي، ج 1، ص 328.